نوشته شده توسط : هادی تات
 خوب تا حالا فکر کردی  چی میتونه سره یه عاشق یا عشقش بیاد

خوب اصلا تا حالا فکر کردی چیا میتونه سره یه عاشق بیاد؟

خوب منم فکر نکردم !

چرا یکمی فکر کردم

۱. اینکه عشقش اونی نباشه که اون فکر میکنه (مثله من که همدم تنهایی یکی بودم  اما اونی نشدم که میخواست)

۲. اینکه تو اونی نباشی که عشقت فکر میکنه

۳. همه یا خیلی ها دوستت داشته باشن اما عشقت یکی دیگه رو دوست داشته باشه(این چیزیه که شاید تو فکرت باشه اما اینطور نیست هنوز باور کن)

۴. وقتی به هم رسیدین مشکلی برای طرف پیش بیاد مثلا تصادف کنه و قطع نخاع بشه زنده باشه اما بی حرکت اونم اینکه اول زندگی این اتفاق پیش بیاد

۵ . اینکه به همه بگی فلانی عشقته و تنهات نمیزاره اما براحتی خوردن آب بره ( مثله کاری که من کردم عذر میخوام)

۶. اینکه چند سال با هم باشن اما جوابه آزمایش خون با هم جور در نیاد

۷. اینکه تو زود عاشق بشی اما بفهمی اون دختر کوچکترین دختره خانوادست و هنوز خواهراش ازدواج نکردن

۸. اینکه یکی از یه خانواده ی مذهبی باشه اون یکی هم تا حدی مذهبی اما پدره طرف بگه من از آدم نماز خون خوشم نمیاد (این حتی از نظر خودم غیر ممکنه اما باور کنید این یکی رو من لمسش کردم) واقعأ که 

۹. اینکه رابطه از نظره تو عاشقونه باشه اما از نظره طرف یه چیزه عادی و گذرا اما تو فکر میکنی اونم عاشقته

بعد از چند سال حالا هر کی بیاد بهم بخنده من حرفی نمیزنم حق داره چند سال رابطه با چند تا حرف از بین رفت

بدبختیش اینه که نه میاد بهم بگه چیا شنیده و چی بهش گفتن اصلا چی شده

خوب من یه طرفه ماجرا بودم و حق دارم بدونم

شاید شانس اوردم قبل ازدواج همه چیز حل شد اما ای کاش غرورم رو دست اون نمیدادم

از اون بدتر اینه که بهم نمیگه نه بهم نمیگه برو دنبال یکی دیگه

اون اینهمه بدی در حقم کرد اما من نه میخوام و نه میتونم براش بدی بخوام

نمیدونم چرا چطور نمیتونم باور کنم دوستم داره یا نه

نمیدونم چرا و چطور اما ته دلم میگه کاراش رفتاراش ناشی از دوست داشتنه و لی چیزی بزرگتر هست که میترسونتش

همه رو سپردم به خدا و امیدوارم زمان درستش کنه

موندم چطور آدما میتونن اینقدر راحت زیر حرفاشون بزنن خونه ای که به سختی و طی سالها درست شده بود به راحتی از بین ببرن

آخه هر چی باشه به قول پدرم دخترایه امروز تا این حدم ترسو نیستن دیگه گفتن اینجور حرفا به پدر و مادر که دیگه ترس نداره

ای کاش عشقش رو باور نمیکردم

ای کاش اصرار نمیکرد که عاشقمه و ای کاش منم تا آخرین لحظه بارو نمیکردم

ای کاش به کسی چیزی راجبه اون نمیگفتم

اما درسته دیگه عاشقش نیستم اما رو حرفم هستم و به یادش میمونم و دوستش دارم

راهی برای برگشت نگذاشته اما اگه بخواد برگرده من دری رو بروش نمیبندم

رویه خوب و روی بد یا اینکه میگن سکه دو رو داره

یا میگن همیشه همه چی اینطوری نمیمونه

یا همه چیز اونطوری که تو میخوای نمیشه

یا چی میخواستیمو چی شد !!!

این صفحه ی زندگیم هم رفت صفحه ای که فکر میکردم بزرگترین و بهترین صفحه باشه فقط یه مسّکن بود واسه یه مدت زمان کوتاه

اما زندگیم به اینجا ختم نمیشه من همه چیزو از نو میسازم این بار نمیزارم احساساتم منو به جلو هدایت کنه این بار بیشتر فکر میکنم و سنجیده تر عمل میکنم

اینو مطمئنم چیزی برام دست نیافتنی نیست هر چیزی رو که بخوام میتونم بگیرم اگه هم نشد دوباره تلاش میکنم

این هشق و عاشقی و نافرجامیه آخرش رو به فال نیک میگیرم یعنی راهی جز این ندارم

به همه میگم عاشق نشید لذت عشق گذراست اما تنهایی بعد از عشق ماندگار

 



:: بازدید از این مطلب : 564
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 30 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : هادی تات
متن قبلی رو تغییر دادم واسه عزیزی که میدونم میاد دلش از من پره

از اولشم بلد نبودم خوب حرف بزنم الانم فقط میگم منو ببخش

آدما وقتی همو دارن قدره همو نمیدونن وقتی از هم دور میشن واسه هم مهم میشن

شاید قدرتو ندونستم اما اون موقع هم برام مهم بودی

نمیدونم فراموش کردی یا نه اما من یادمه نمیخوام دردیو ازت تازه کنم

میخوام بگم با اون کارم این من بودم که باختم

همه چیو یه جا دست تقدیر ازم گرفت

این آپ رو الان ساعت ۲ نیمه شبه که مینویسم فقط بخاطره اینکه ببخشیم

امیدوارم خوشبخت شی .......



:: بازدید از این مطلب : 277
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 30 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : هادی تات

هفت راه تضميني براي فروپاشي بنيان خانواده!


طبق آخرين يافته هاي علمي، برگزاري مكرر دادگاه هاي خانواده و اطاله و كندي روند دادرسي در پرونده هاي طلاق، علاوه بر وارد كردن هزينه هاي سنگين به اجتماع، ضربه هاي متعدد روحي به كودكان و افسردگي در بزرگسالان ، باعث بروز ترافيك شهري نيز مي شود!

فلذا موسسه" بنيان برافكنان ريشه خانواده توس از بيخ" راهكارهايي موثر براي فروپاشي خانواده در اسرع وقت ارائه نموده است:

1-     وقتي همسرتان با شما صحبت مي كند به جاي ديگري نگاه كنيد . مثلاً به روزنامه، ديوار، داخل قابلمه ، تلويزيون ، سقف و يا هر جاي ديگري غير از چهره همسرتان!


2-     يادتان باشد هميشه مطالبي كه شما مي گوييد ، مهمتر از مطالبي هستند كه همسرتان مي گويد. بنابر اين هر جا كه اراده كرديد حرف او را قطع كنيد.


3-     هميشه حق با شماست . حتي وفتي كه مقصر هستيد! پس عذر خواهي ، هرگز!


4-     چرا هميشه جمله ي" يادش بخير تفريحات دوران مجردي" را با افسوس مي گوييد. همين الان با دوستان مجردتان تماس بگيريد و قرار يك برنامه تفريحي مجردي را بگذاريد.


5-     مسافرت خانوادگي چيزي جز هزينه اضافه ، تلف شدن وقت و خستگي رانندگي به همراه ندارد.


6-     ديد و بازديد اقوام، خصوصاً اقوام گره گوري همسر حماقت محض است. شما كه احمق نيستيد؟!


7-     مو هاي به هم ريخته ، لباس هاي چروك ، جوراب هاي لباس شويي نديده و عرق زير بغل گام هاي مهم و حساسي در جهت فروپاشي بنيان خانواده است.


نكته ضروري: شرط اثر بخشي اين 7 دستورالعمل ، تكرار و ممارست خستگي ناپذير بر انجام آنهاست.

چاپ شده در بروشور تبليغاتي سازمان فرهنگي تفريحي شهرداري مشهد



:: بازدید از این مطلب : 338
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 12 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : هادی تات

بيانيه شماره 968 سه رقم آخرش22 !

تو را من چيز در راهم شباهنگام!

 

امروز چيز اميد من به شماست(چشم اميد من). شما كه ماهها و روزهاي سختي را پشت چيز گذاشته ايد( پشت سر) و اينك نيز به چيزهاي بلند پيش رو مي نگريد( افق هاي بلند).

امروز كسي جز شما نمي تواند چيز از دست رفته تان را به شما برگرداند( حقوق از دست رفته).

ما در اين راه از همه چيز خود (همه چيز خود!) گذشته ايم و ديگر چيزي براي از دست دادن( چيزي براي از دست دادن!) نداريم. حتي اگر مرا چيز كنند (تبعيد كنند) يا چيز من را ببرند(آبروي من) يا من در اين راه چيز شوم( كشته شوم ) شما بايد در صحنه بمانيد و با در دست گرفتن چيز هاي بر افراشته ي چيز( پرچم هاي بر افراشته مقاومت)، چيز به چيز رفته خود را( حق به يغما رفته خود) را باز پس گيريد.

چيز، ما را به چيز اين چيز ، چيز مي كند!( وطن، ما را به ادامه اين راه تشويق مي كند)

  چيز اين چيز به چيز پر چيز شما در چيزگرد اين چيز آرايي خطرناك چيزچيان بستگي دارد( بقاي اين جنبش به حضور پر شور شما در سالگرد اين صحنه آرايي خطرناك كودتاچيان، بستگي دارد) و من چيز به چيز شما هستم( چشم به راه شما).

به قول چيز(شاعر):

    تو را من چيز در چيزم شباهنگام / كه مي گيرند چيزها را نمي دونم چي چي . . .!

(تو را من چشم در راهم شباهنگام كه مي گيرند سايه ها رنگ سياهي!)

پاورقي:

1-با عرض پوزش ، استفاده از لغت "چيز" طبيعتاًممكن است بعضي مفاهيم غير اخلاقي را در ذهن متبادر سازد كه بدين وسيله هرگونه ارتباط بين " چيز" و " چيز" در اين نوشته شديداً تكذيب مي شود!

 2-بدين وسيله از روح مرحوم نيما هم بخاطر استفاده(سوء استفاده!) از شعر ايشان عذر خواهي مي نمايم!

 



:: بازدید از این مطلب : 302
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : 12 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : هادی تات

فرمي به سفارش ويژه نامه فجريس دانشگاه فردوسي

به سيستم واگذاري خوابگاه خوش آمديد


در ابتداي هر سال تحصيلي و پس از اعلام نتايج آزمون سراسري، كليه دانشجويان غير بومي واجد شرايط سكونت در خوابگاه با مراجعه به اداره رفاه، اسكان داده شده و كارت خوابگاه دريافت مي كردند، اما هم اكنون با راه اندازي سيستم فوق پيشرفته واگذاري خوابگاه ، تمام مراحل فوق بصورت مكانيزه و تمام خودكار بدون دخالت دست انجام مي شود. دانشجويان مي توانند، با مراجعه به سايت دانشگاه ، در پورتال دانشجويي با يك عدد كليك بر روي قسمت مربوط به اسكان و سپس چند كليك بر روي مناطق مربوطه اقدام به تشكيل گروه، انتخاب عضو و انتخاب اتاق نمايند.

   . . .


:: بازدید از این مطلب : 300
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : 12 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : هادی تات

هفت اصل بي خيالي !

تيم تخصصي پزشكان و مشاوران ستون آزاد جهت رفاه حال خوانندگان و پاسخگويي به نياز هاي عاطفي ، مشكلات روحي ، اضطراب، بي قراري ، شب ادراري ، ... آنان، در نظر دارد كتابهايي تحت عناوين: راز خوشبختي، آرامش در زندگي، ارتباط موثر در زندگي ، اسرار زناشويي موفق، رموز كاميابي در زندگي و كليد اسرار هاي كل زندگاني، منتشر نمايد.  اين تيم تخصصي كه متشكل از روانشناس، روانپزشك،  فوق تخصص غدد ،دندانپزشك ،دامپزشك و پزشك عمومي با مجوز جراحي هاي كوچك ( بخيه، كشيدن ميخچه و . . . ) اقدام به انتشار چكيده اي از كار پژوهشي خود كه ماه عسل ( يا ماحصل ؟  يادتون باشه يكي قبل از چاپ كلمه غلطه رو پاك كنه) زحمات شبانه روزي و آزمايشات گسترده بر روي گروهي از داوطلبين كه عمدتاً نويسندگان نشريه بودند با عنوان هفت اصل زندگي سعادتمند يا به اختصار هفت اصل بي خيالي نموده است.

1- هيچ چيز اونقدر ها كه به نظر مياد مهم نيست!

كساني كه دفاع از پايان نامه رو مهمترين رخداد زندگي خود مي دونستند پس از مشاهده خميازه اساتيد در حين دفاع به اين اصل عميقاً واقف شده اند.

2- هميشه در هر حادثه اي حتي حوادث غم انگيز يك چيز خنده دار و مفرح وجود دارد .

اگر در مراسم تدفين ،شدت حزن و اندوه خيلي بهت فشار آورده مي توني به رابطه موسيقايي مداحي با ترانه غير مجاز مترادفش فكر كني.

3- در رسمي ترين موقعيت هاي زندگي جوك ها خنده دار تر به نظر مي رسند.

پس وقتي براي يك مصاحبه شغلي خيلي مهم داري با مقام عالي رتبه اي صحبت مي كني، براي غلبه بر استرس مي توني به انعكاس نقره فام نور از كله كچل ايشان به ياد جوكي در مورد صرفه جويي در مصرف برق بيافتي.

4- يك نظريه هست كه ميگه فقط ابله ها هستند كه به مساله اي صد در صد اعتقاد دارند .

هيچ چيز صد در صد نيست.بررسي هاي پژوهشي بر روي گروه داوطلبين، بر اين اصل صحه گذاشته است. تيم تخصصي مشاورين و پزشكان ستون آزاد نيز به اين مساله صد در صد اعتقاد دارند.

5- ميزان حرف زدن يك فرد با احتمال وجود مغز نسبت عكس دارد.

براي همينه كه معمولا شنونده ها از سخنران عاقلترند. وقتي مجبوري در جلسه سخنراني كسي شركت كني يك آبميوه و يك چيپس در جيب هاي داخلي كتت مخفي كن!

6- هميشه وقت هست عجله نكن!

نتايج آخرين دستاورد هاي علمي نشون داده كه عجله كار شيطونه!

7- و در پايان ذكر اين نكته ضروري است كه :كي گفته هر چيزي بايد هفت اصل داشته باشه؟

چاپ شده در ستون آزاد



:: بازدید از این مطلب : 465
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 12 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : هادی تات

 

استحاله در شعار ها!

صداي منو بطور زنده و مستقيم از مقابل درب اصلي دانشگاه آزاد مشهد مي شنويد. همهمه و هياهو باعث شده كه شعارها خيلي مفهوم نباشه. اما دو گروه عمده مشغول شعار دادن هستند.گروه سمت چپ كه از نمادهاي رنگي استفاده مي كنند، هم اكنون با هيجان خاصي دارند فرياد مي كشند:"راي منو پس بدين، راي منو پس بدين" وگروه سمت راست كه از نماد هاي سياه و سفيد استفاده مي كنند بدون هيجان خاصي دارند فرياد مي كشند:"راي ندادين چرت نَگين!".

خوب شعارهاي ديگري هم در اين ميان به گوش ميرسه:" نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران". يك نفر اين شعار رو سر داد و حالا همه دارن اونو تكرار مي كنند.

در چند قدمي من پيرمردي ايستاده كه صورتش رو سه تيغه تراشيده و داره با حرارت خاصي شعار هايي ميده .خوب به نظر نمياد دانشجو باشه و شعار هاش هم كمي متفاوته:" درود بر اعلا حضرت!"." سفارت شوروي  لانه جاسوسيه!"." مرگ بر استالين جيره خوار!" . عده اي از جوان ها كه كنارش ايستاده اند بهش يادآوري مي كنندكه مدت هاست كه ديگه شوروي وجود نداره و اعلا حضرت و استالين هم خيلي وقته به رحمت خدا رفتن. اما گوش هاي اين پير مرد سنگين تر از اين حرف هاست و به شعار هاش ادامه ميده.

شعار جديدي از لابه لاي جمعيت شنيده ميشه:" استقلال آزادي جمهوري ايراني". اين شعارها نشون ميده كه ما در گفتمان انقلاب دچار استحاله شده ايم. توي اين شلوغي دو نفر توجه منو به خودشون جلب كرده اند. اين دو نفر كه دستشون رو دور گردن هم انداخته اند و توي مشت هر كدومشون هم يك بطري مشكوك ديده ميشه، دارن تلو تلو خوران از كنار خيابون رد ميشن و شعار جديدي هم ميدن:" نه شرقي نه غربي  جمهوري عرقي!". واقعاً من اين نوع از استحاله رو دیگه نديده بودم!

توي اين بلبشو ديگه از شنيدن هيچ شعاري نبايد تعجب كرد. خوب پيكان قراضه اي رو ميبينم كه داره از پشت جمعت رد ميشه و جواني كه لباسي آبي رنگ به تن كرده سرش رو بيرون آورده و داره شعار هايي ميده. معلوم نيست كه متعلق به كدوم گروه سياسيه. اجازه بدين ببينم داره چه شعاري ميده."پرسپوليس سوراخه" ؟ واقعاً كه! مثل اينكه اينجا رو با استاديوم اشتباه گرفته.

 الان يك وانت نيسان رو ديدم كه ترمز شديدي گرفت . حالا چند نفر از عقب اون پايين مي پرند شروع مي كنند به دويدن . انگار دارن دنبال فرد خاصي مي دوند و شعار عجيب " گوساله رو بگيريد " سر داده اند! قيافه روستايي و وضع سراسيمه اون ها باعث شده كه فضا ملتهب بشه .  تكرار شعار " گوساله رو بگيريد" از طرف اون چند نفر باعث ميشه ولوله و اضطراب عجيبي توي جمعيت بيفته. عده اي از حاضرين كه اين شعار رو به خودشون گرفته اند يك صدا شروع ميكنن به شعار دادن:" نترسين نترسين   ما همه با هم هستيم!"

در همين گير و دار دوبار اون پيكان قراضه رو مي بينم كه داره رد ميشه و همان جوان داره شعار ميده" فوتباليست واقعي   استاداسدي و دايي!".

التهاب وهيجان به اوج خودش رسيده. اوه خداي من! ميني بوسي رو ميبينم كه داره انبوه جمعيت رو ميشكافه و مسير خودشو باز ميكنه. از نوشته هاي روي اون معلومه كه ميني بوس متعلق به سرويس كاركنان كارخانه قند فريمانه! اونها اينجا چيكار مي كنند؟ جمعيت در اعتراض همه يك صدا دارن "هو" مي كشند. حالا سرنشينان ميني بوس رو ميبينم كه سرها و دست هاشون رو از پنجره هاي ميني بوس خارج كرده اند و دارن فرياد مي كشند:" نه غزه نه لبنان   فقط قند فريمان!" .

پناه بر خدا ! ما واقعاً دچار استحاله عميقي شده ايم!

   



:: بازدید از این مطلب : 317
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 12 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : هادی تات

این مطلب رو برای نشریه شهریار که مال شهرداری مشهده نوشتم. قرار بود توش از شهرداری تعریف و تمجید بشه ولی حاصل کار چیز دیگه ای از آب در اومد!

آگهي استخدام در شهرداري

شهرداري مشهد در نظر دارد جهت تكميل پرسنل ، از بين داوطلبين واجد فاقد عدم نبود صلاحيت، اقدام به گزينش فاقدين واجد نبود عدم صلاحيت، از طريق برگزاري آزمون عمومي، تخصصي و مصاحبه نمايد. لذا صالحين فاقد نبود عدم داوطلبيت مي توانند پس از تكميل فرم زير به همراه مدارك لازم از تاريخ امروز لغايت اونوقت همه روزه بجز ايام هفته به ساختمان مركزي شهرداري ، بخش كارگزيني واقع در پشت آبدار خانه مراجعه نمايند.

شرايط عمومي:

-          داشتن دو دست ، دو پا و يك سر

-          داشتن سلامت عمومي اندام ها

-          داشتن روحيه همكاري و تعاون و همكاري با شركت تعاون

-          داشتن روحيه تحول آفريني ، جسارت و روحيه پرداخت خسارت

-          داشتن همسر به ميزان معقول

-          التزام عملي به اركان ركين شهرداي اعم از شهردار گرانمايه ، شوراي شهر پر مايه،اشخاص و نهاد هاي با سرمايه و كارمندان پيمانكاران و كارگران بي مايه

شرايط اختصاصي:

-          داشتن پنج انگشت در هر دست وپا

-          داشتن سلامت خصوصي اندامها

-          داشتن ساير موارد بالا

مدارك مورد نياز :

تصوير صفحه اول شناسنامه( در صورت داشتن توضيحات تصوير صفحه توضيحات، در صورت تاهل تصوير صفحه دوم و در صورت فوت تصوير صفحه آخر هم الزامي است)

تصوير برگ پايان دوره خدمت ويژه آقايان و تصوير برگ پايان دوره منجق دوزي ويژه بانوان.

تعداد 18 قطعه عكس( 8 قطعه 3*4 و 10 قطعه پوستري)

تبصره: عكس هاي خانوادگي ، عكس هاي فاقد رعايت شئونات و عكس با مايو كنار دريا قابل پذيرش نيست.

اصل فيش بانكي به مبلغ ( هر چي كَرَمت) به حساب شهرداري جهت هزينه شركت در آزمون عمومي تخصصي و مصاحبه.



:: بازدید از این مطلب : 326
|
امتیاز مطلب : 68
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 12 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : هادی تات

آخرين عقايد جدي من ورژن 2010

یا

هفت اصل خودسازی

حالا هر چي من بگم اين مطلب كاملاً جديه شما كه باور نمي كنيد.

تقصير خودمه ، اينقدر چرت وپرت نوشتم كه وقتي حرف جدي مي زنم هيچكي باور نمي كنه .

     اخيراٌ مادر بزرگم كه خيلي دوستش داشتم فوت كرد، منم مدتي رفته بودم تو مود دپرشن . ما اصلاًٌ براي چي زندگي مي كنيم ؟ واقعاٌ ما توي اين دنياي درندشت داريم چه غلطي مي كنيم ؟ هدف اينه كه پولدار بشيم ؟ بيشتر حال كنيم ؟ بيشتر بخوريم ؟ آره ؟ اي كارد بخوره تو اون شكمت ! من دارم جدي مي گم. واقعاٌ چه بايد كرد ؟ 

   چرا آدمها بد ميشن ؟ چرا جنايت ميكنن ؟ چرا مذهبي هاي دو آتشه ديروز ، لا مذهب هاي هشت آتيشه ي امروز ميشن ؟ چرا انقلا بي ها ، ضد انقلاب ميشن؟ چرا آخوندها با دختر سوسول ها عكس انتخاباتي مي گيرن؟ چرا همچی میشه؟ 

   خيلي فكر كردم اما جوابش زيادي تابلو بود! همش تقصير اين نفس لامسبه ! اگر به شهوات نفساني ميدون بدي ميشي صدام ! ميشي يزيد ! ميشي خودت كه الان نشستي وداري اين مطلب رو ميخوني ! بهت بر نخوره ، همه مون غرق شهواتيم ، همه ! و تنها راه نجات........خودسازی!

۱-   مهار شهوتشهوت فقط شهوت جنسي نيست . شهوت نفس پرستي داريم ، شهوت پول داريم ، شهوت مقام داريم ، شهوت شكم داريم . از اين آخري ياد يكي از آشناها مون افتادم . آدم بدي نبود. به مسائل مذهبي علاقه مند بود . اما به شكمش بيشتر علاقه مند بود . مخصوصاٌ خيلي به چلو ماهيچه علاقه مند بود! شغل خوبي داشت. كارمند يك اداره ي خيلي مهم بود . يك بار سر ظهر به يكي از ارباب رجوع ها ميگه : " اگه ميخواي كارت راه بيفته يه چلو ماهيچه ما رو مهمون كن " . خوردن چلو ماهيچه همان و اخراج از اداره به علت رشوه خواري از ارباب رجوع همان ! بدبخت زندگيش داغون شد به خاطر شكم . 

۲- ساده زیستی: داشتن خانه ي مجلل آدم رو سنگدل مي كنه . ماشين گرون قيمت آدم رو سنگدل ميكنه . موبايل گرون قيمت آدم رو سنگدل مي كنه . ممكنه بعضي ها بگن با پول حلال كه اشكالي نداره. اما مگه امام علي پولدار نبود؟ باغ داشت . چاه آب داشت . پولش هم حلال بود . اما هيچ وقت سوار سانتافه نمي شد . تو نياوران هم خانه نداشت . موبايلش هم دوربين دار نبود . چون نمي خواست سنگدل بشه . 

۳-  محبت خدا و دوستانش: يك جايي شنيدم " دل حرم خداست ، در حرم خدا غير او را راه ندهيد ".  اصلاٌ حالا كه فكر ميكنم ميبينم نمي شه هم دوستان خدا را دوست داشت ، هم دشمنانش رو . نمي شود هم آرنولد را دوست داشت ، هم حضرت عباس رو . هم آنجلينا جولي را دوست داشت ، هم حضرت زهرا رو . تورو خدا تريپ روشنفكري نگيريد كه " آنجلينا جولي هم شايد عبد صالح خداوند باشد " ، حالم بد ميشه به خدا . 

۴-  گوش: موسيقي ... کردن در روح بشريت است . ببخشيد كه از لغت بي ادبانه ی... استفاده كردم . مي خواستم عمق مطلب رو برسونم . حالا نگيد " طالبان بازي در آوردي " . آخه خودم عوارض گوش كردن به موسيقي بد رو چشيدم . حتي بزرگان دين گفته اند كه " احتياطاٌ موسيقي حلال هم گوش ندهيد ". چون موسيقي اثر مستقيم توي  روح داره . توجيه نكنيد كه موسيقي آرامش بخشه واز اين چيزا . هروئين هم آرامش بخشه . اگه مَردي، بدون هروئين آرامش داشته باش .  

۵- چشم: نگاه كردن به تصاوير بد هم تاثيري مشابه عبارت فوق الذكر توي روح بشريت داره ! يه جايي شنيدم ذهن انسان اونقدر قدرتمنده كه هر تصويري رو ببينه تا آخر عمر توي حافظش ثبته وبا هيپنوتيزم ميشه حتي جزئيات تصاويري رو كه كسي 50 سال پيش ديده ، ازش بپرسي ! حالا اگه تصاوير بد زياد نگاه ميكني بدون كه – با عرض پوزش – ... کردی تو روحت !  

۶-  همنشینی:  " از اختلاط با كفار بپرهيزيد ". از تمام صحبت هاي آيت ا... بهجت فقط همين يه جمله توي ذهنم باقي مونده . هميشه از خودم مي پرسيدم ما كه از خودمون مطمئنيم ، يه كم اختلاط حالا چه عيبي داره ؟ تا اينكه مجبور شدم به خاطر مسائل درسي مدتي با يك نفر دم خور و معاشر بشم كه به معناي تمام كلمه بيشعور بود ! بعد از كمتر از يك ماه متوجه بروز علائم بيشعوري در خودم شدم! كم كم داشتم مثل اون حرف مي زدم . مثل اون فكر مي كردم وحتي تكيه كلام هاي اونو ميگفتم . براي خلاصي از اين حالت مدت ها با خودم درگير بودم وشايد هنوز هم مقداري از اون حالت توي من باقي مونده باشه ! 

۷- سعی بر انجام واجبات و ترک محرمات: اين قدر كثافت كاري توي اين دنيا ، توي فيلمها ، تو اينترنت، تو خيابون و تو دانشگاه ديده بودم كه ديگه حالم از اين دنيا به هم خورده بود. تا اينكه چند روز پيش ارژنگ يه اس ام اس برام فرستاد. حديثي از امام هادي بود به اين مضمون:"دنيا جاي خوبيه، چون ميشه توش كلي ثواب جمع كرد براي آخرت!". اين حديث مسير زندگي من رو عوض كرد. از ارژنگ يك دنيا ممنونم. 

 

    اينا يادداشت هاي كسي بود كه دوست داشت طلبه بشه ، ولي وقتي ديد كروبي شوت مشنگ ، خاتمي غرب زده و ابطحي گامبو هم طلبه بودند ، تصميم گرفت اول آدم بشه ، بعد طلبه بشه . 

                                    ملا شدن چه آسان     آدم شدن چه مشكل 

  البته به قول عزيزي ، " ميزان ، حال فعلي افراد است ". خدارو چه ديدي شايد عقايد من بعداٌ ۱۸۰ درجه عوض شد ، آدميزاده ديگه !

                                           ..................................................

پاورقي :

1-   از اينكه مجبور شدم اسم اهل بيت رو كنار اسم هنر پيشه هاي كثيف آمريكايي بيارم وجدانم گريپاژ كرده! خدايا توبه!

2- تبديل متن جدي " اصول خودسازي "  به متن طنز يكي از سخت ترين كار هايي بود كه تا به حال انجام داده بودم، خسته نباشم.( شما كه نميگي!)

 3- اول مي خواستم قسمت نظرات رو غير فعال كنم ولي به توصيه ي يكي از رفيقان شفيق نكردم ، فلذا التماس دعاها و فحش هاتون رو مي تونيد توي قسمت نظرات بذاريد! 

۴- آوردن نام سردبیر نشریه در متن و انواع پاچه خواری دیگر مثل خرید ساندویچ و غیره هم باعث رفع توقیف این مطلب و چاپ اون در نشریه نشد!

۵- در پايان بايد از همسرم به خاطر تايپ اين مطلب تشكر كنم  .  (اين يعني من ازدواج كرده ام ، مباركه ! مباركه! )

 



:: بازدید از این مطلب : 8036
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 12 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : هادی تات

اولين روزي كه استاد شدم!

توي خونه نشسته بودم . از بيكاري لم داده بودم، تخمه ميشكستم و فوتبال نگاه مي كردم كه تلفن زنگ زد. پسر عمه ي گرام بود كه در به در دنبال كار مي گشت.پرسيدم چي شد بالاخره كار پيدا كردي؟       گفت :آره دو تا!

خلاصه توضيح داد كه هم زمان دو تا كار براش درست شده ،يكي استادي حق التدريس، يكي كار توي بانك و چون شغل اول شريف تره و شغل دوم مايه تيله دار تره شغل دوم رو انتخاب كرده بود و باز چون براي شغل اول قبلاً تعهد داده بوده از من خواست كه بجاش برم استاد بشم! اوه عجب پيشنهادي!

ازم پرسيد: دوشنبه و سه شنبه ها وقتت آزاده؟ به مگس هايي كه كشته بودم و جنازه شون كنار دستم افتاده بود نگاه كردم و گفتم مشغله كه زياد دارم اما چون تو ازم خواستي روت رو زمين نميندازم! و بدين گونه بود كه من استاد شدم! حالا كي بايد بيام؟ فردا! بعله فردا صبح راه افتاديم .

 مكان دانشگاه يك جاي بسيار پيچ در پيچ در كوچه اي يك متري و ضمناً داخل طرح شهرداري براي تخريب قرار داشت! خوب مطمئناً دانشگاه هاروارد از من براي تدريس دعوت نمي كرد. به اتفاق پسر عمه گرام به اتاق رئيس دانشگاه رفتيم. بعد از معرفي پرسيدم . از كي و به چه نحو در خدمتتون هستم؟ رئيس دانشگاه گفت : حالاً فعلاً بريد سر كلاس بعداً صحبت مي كنيم!حدود 10 ثانيه بعد به همراه پسر عمه گرام پشت در كلاس بوديم.

همه چيز خيلي سريع اتفاق افتاد .هول كرده بودم . پرسيدم: حالا اين كلاس چي هست؟چي بايد بگم؟ پسر عمه گرام گفت: برنامه نويسي كامپيوتره! گفتم: بابا من هوار سال پيش اين درس رو پاس كردم هيچي يادم نيست. جزوه هام هم همرام نيست. گفت : نترس بابا جلسه اول يه كم تاريخچه كامپيوتر و از اين چيزا بگو تا هفته بعد! زد به پشتم گفت خداحافظ و رفت.

حالا من مونده بودم و يك در كه پشت اون موجوداتي ناشناخته انتظارم رو مي كشيدند. كارهايي كه بايد انجام مي دادم رو با خودم مرور كردم. در رو باز مي كنم ، نگاهي به جمع مي كنم ، ميرم پشت ميز و ميگم سلام عزيزان من! نه خيلي صميميه ، سلام دوستان بهتره! ولي من كه دوست اونا نبودم همون سلام خالي بگم بسه! خوب ساده است. نفس عميقي كشيدم . دستگيره در رو چرخوندم.

حدود بيست سي جفت چشم متعلق به كله بيست سي دانشجو به من خيره شده بود. مي خواستم برگردم عقب اما راه برگشت نداشتم . بايد ادامه مي دادم. نفسي كه بيرون كلاس كشيده بودم رو آروم دادم بيرون اما بيرون نمي اومد. گير كرده بود ! بايد ميگفتم سلام اما لامسب دهنم پر تف شده بود، مي خواستم قورت بدم .اما اون نفسی كه قرار بود بياد بيرون جلوشو گرفته بود. عجب مخمصه اي ! تصميم گرفتم با همون وضعيت سلام كنم. صداي زوزه مانندي شيبه سلام از حنجره ام خارج شد. كلاس همه با هم به من سلام كردند. جالب بود تا بحال بيست سي نفر يكجا به من سلام نكرده بودند. احساس ميكردم تمام حركاتم زير نظره اما نبايد ضعف نشون ميدادم. خوب مرحله بعدي بايد پشت ميزم ميرفتم و مي نشستم. چهار قدم بيشتر فاصله نبود .

بابا اعتماد به نفس داشته باش چهار قدم رو كه ديگه ميتوني برداري. حركت كردم. يك...دو...سه...ها؟ چرا سقف كلاس داره دور سرم ميچرخه ؟ بچه ها دارن به چي ميخندن؟ مثل اينكه پام به سكوي جلوي تخته گير كرده بود و در حال زمين خوردن بودم. خودم رو كنترل كردم و زمين نخوردم بچه ها هنوز دارن ميخندن. عجب افتضاحي! شروع فوق العاده اي بود . استاد پا در هوا! ديگه از اين بدتر نمي شد. جهنم! دلمو زدم به دريا و شروع كردم به صحبت كردن .

 هرچي اصطلاح خفن انگليسي يادم بود رديف كردم:" امروزه آي تي یا اينفورميشن تكنولوژي خيلي مهمه".چشماي خيره و دهان باز بچه ها نشون ميداد كه تحت تاثير سطح علمي بالاي من قرار گرفته اند. پياز داغش را بيشتر كردم و ادامه دادم:" بله دنيا امروز تحت تاثير هاي تك،هاي اسپيد اينترنشنال نت وركه!" طفلكي بچه ها مثل بره رام شده بودند و مشتاقانه به سخنان گهر بار من گوش ميدادند. فك ام گرم شده بود . نمي دونم اين يك ساعت و نيم چطور گذشت. ساعت رو كه نگاه كردم ديدم وقت تمومه. آخيش بخير گذشت. تا كسي سوالي نپرسيده بود خداحافظي كردم و از كلاس جيم زدم. خودمونيم استادي هم كار آسونيه ها!

 



:: بازدید از این مطلب : 286
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 12 / 6 / 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 9 صفحه بعد